خاطرات فيروزه اي من و آقايي

ساخت وبلاگ
خیلی وقته ب وبلاگم سر نزدم ...شاید بخاطره مریضیم بود ک واقعا دل و دماغمو برده بود..خداروشکر الان خیلی عالیم و دیگه احساس بدی ندارم...خیلی اتفاقا تو این مدت افتاده...اولیش اینه که چهار سال پر فراز تحصیلیم رو به اتمام رسوندم و بلاخره فارغ التحصيل شدم...دانشگاه و خوابگاه یکی از بهترین سکانسهای زندگی من بود...دوستان خوب...اتفاقا و روزای خوب...که دیگه قابل تکرار نیستن و فقط ی خاطره برای همیشه شدن...دلم برای تک تک لحظات پر فراز و نشیب دانشجوییم ب شدت تنگ میشه...یکی دیگه از اتفاقات خوب خریدن جهیزیه من بود...با این که فکر میکردم کار سختیه ولی ب امید خدا همه چی مرتب و شیک مهیا شد و از همه خریدام راضی و کلی وسایلامو دوست دارم....خونواده شوهریم کلی افتادن زحمت و ی عالمه وسیله خوب برا زندگی من و شوهریم تهیه کردن...با اینکه من راضی ب گرفتن عروسی نبودم و ترجیح دادم بریم ماه عسل اما بنا به خواست حامی و خونوادش قراره که 30 مرداد امسال پرونده زندگی ما هم بسته بشه و هم ب نحوی باز...امیدوارم خدا توی این امر خیر کمک کنه و همه چیز به خوبی و خوشی صورت بگیره...همه کارای لازمه رو انجام دادم از انتخاب لباس عروس و دست گل و ماشین عروس تا آرایشگاه و خرید های مربوطه...منتهی حامی هنوز نیومده که کت و شلوار براش بخرم..که ایشالله اونم تو این همه ردیف میشه...عقدم تالار امام رضا بود...وحالا عروسیم تو تالار ستاره شهر..با اینکه نرفتم داخلش اما نمای بیرونش بد نیست..اما بنظرم همه اینها بهانه س...آدم اگه طرفش خوی باشه بدون هیچ مراسم عروسیم احساس خوشبختی میکنه..شاید ی روزی نی نی من این وبلاگ و بخونه ..میخام بهش بگم که اولا همیشه خدارو ناظر بر اعمالت ببین و دوما بدون که خیلی اتفاقا ی ک تو زندگی میافتی خوشبختی میاره خاطرات فيروزه اي من و آقايي...
ما را در سایت خاطرات فيروزه اي من و آقايي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyeganeh-hamed8 بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:18

بلاخره بعد حدود دو سال من و همسر گلم بعد کلی سختی و شادی زیر ی کلبه قرار گرفتیم...ی خونه کوچولو ولی خیلی گرم و پر از محبت... گذشته از دوری از خونواده و کلی سختیهایی ک تو تهران باهاش دست و پنجه نرم کردم ..اما الان چند ماهه که مشغول ب گذراندن دوره طرحم هستم...گذر عمر ب سرعت باد  و برق بهت اینو اثبات میکنه که تا میتونی خوبی کن و قدر و فرصت زندگی کردن و زندگی بخشیدن رو داشته باش... خوشحالم ک همسرم هوای من رو دارم... دو تا همستر کوچولو دارم ک خیلی دوستشون دارم.. ی عالمه گلهای خوشگل دارم ک عاشقشونم. .. ب امید و لطف خداوند تونستیم صاحب ماشین شیم اونم تو روزای اول زندگیمون. .. و کلی دیگه اتفاقا ی خوب دیگه تو زندگیمون افتاده که بعدا سر فرصت ثبتشون میکنم... کمتر از یک هفته ب سال نو باقی نمونده و این اولین سالی هست ک من و همسرم زیر یک سقف زندگی میکنم... خیلی خوشحالم ک امروز آخرین شیفتم بود تا هشتم میرم دور دور... فردا م تولد یکی از دوست و همکارای مهربونم مهسا جونمه. .. امشبم تولد خواهریمه. ..آقایی واسه سالگرد عقدمون ی جفت گوشواره ناز برام خرید منم یک انگشتر نقره خوشمل.. ی اتفاق تلخ داشتیم ...اونم از دست دادن یکی از اقوام؛ دختر عموی گلم...خداوند رحمتش کنه... خوشحالم بابت اینکه داداشیم همه کم کم ب فکر ساختن خونش افتاده ... خواهریممونم دادیم شوهر ...آقا دامادمونم خیلی گلن... خاطرات فيروزه اي من و آقايي...
ما را در سایت خاطرات فيروزه اي من و آقايي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyeganeh-hamed8 بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:18

خیلی وقته توی این قاب از زندگیم خطی ب یادگار نزاشتم و از این بابت از خودم دلگیرم ک چرا بیشتر نمیام و از اتفاقای خوبم خاطره جا به زارم ... ی سال از زندگی متاهلی من میگذره و توی این مدت ک مثل برق و باد گذشت خیلی چیزها اتفاق افتاد اول از اینکه ب امید خدای بزرگم تونستم ماشین بگیریم و به با وجود سالار خیلی این مدت تونستیم با همسرم خوش بگذرونیم خاطرات فيروزه اي من و آقايي...
ما را در سایت خاطرات فيروزه اي من و آقايي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyeganeh-hamed8 بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:18